نويسنده مطالب

چگونه خوش ، چگونه هميشه

 

 

 

پيشگفتار: تابستانی که گذشت (2)

-              تابستاني كه گذشت ، تابستاني كه گذشت، تابستاني كه گذشت            گذشت ،‌گذشت. چي ؟ بله  ، گذشت. با همه خوبيها و بديهايش گذشت. قسمتي از عمر ما گذشت . دوست عزيز ،‌حاصل تابستان امسالت چه بوده است ؟ اگر فقط خوشي هايي كه مي شناسيم ، آنكه گذشت. اگر به خوشي ها و خوبيهايي دسترسي پيدا كرده باشي كه پايدار و رو به رشد باشند ، از تابستانت بهره برده اي ، و اگر نه ،‌تابستانت گذشت، از دست رفت . با همه اينها مي توانم شما را راهنمايي نمايم ،‌به راهي كه ، از تابستان از دست رفته ، بله ، تابستان از دست رفته ، بهره هايي هميشگي ببريد ، بهره هايي رو به رشد . با اينكه تابستان گذشت و رفت ، اگر مي خواهيد راهش را بدانيد با آدرس E-Mail سايت زندگي ،  (author@zendegi.info ) تماس بگيريد .

در انتهاي پيشگفتار جلسه قبل بيان نمودم كه (متاسفانه يكي از چيزهايي كه در جامعه ما وضع درستي نمي پيمايد آئين جفت يابي است) در راستاي اصلاح و روان شدن اين آئين مطالبي چند را عرضه مي دارم :

1-                          مردان با عقل ، كه با شناخت زمان و هدف ، كوشش هاي صحيح در زندگي مي نمايند، از اركان زندگي خانوادگي هستند،‌ پس چه خوب است جوانان ما عقل خويشتن را بيابند ، و زمان و هدف را بشناسند ، و با تشخيص راه صحيح ، كوشش نمايند ، اين چنين مرداني اگرچه ثروتمند نباشند ، شايسته تشكيل خانواده مي باشند ، ‌و بايد شكي نداشت كه زندگي خانوادگي را بخوبي به سمت سعادت مي برند.

2-                          زنان عاقل و با حيا ( آنچه را براي آنها خوب است ، شناخته اند و دانسته اند كه زندگي آرام و محفوظ خانوادگي ، مناسب روحيه آنهاست ) ركن ديگر زندگي خانوادگي مي باشند. پس چه خوب است بانوان ما بجاي محيط هاي خشن ، آلوده ، ‌و حداقل دور از آرامش و مصونيت ، زندگي خانوادگي را برگزينند و در تشكيل خانواده باوجود مردي كه مشخصه بند 1 را دارا مي باشد ، قدم تسليم و فروتني پيش نهند.

 

آداب خوش زيستن

من چيستم ؟ (4)

پيرو مطالب جلسات  قبل ، در مورد خودشناسي ، اين بار بايد همان سير را دنبال كنم، اما از آنجا كه دوست دارم ، سايت زندگي زنده باشد و حالت خشك درسي بخود نگيرد ، اين بار مطلب را در ضمن داستاني سودمند بيان مي نمايم كه به پيشگفتار اين جلسه هم ارتباطي پيدا مي كند.

حضرت امام محمد باقر (عليه السلام ) كه جانشين پنجم پيغمبر اسلام حضرت محمد (ص) مي باشند ، نقل مي كنند كه در بني اسرائيل ، مردي بود كه سه فرزند داشت . يك فرزند از زني پاكدامن ، و دو فرزند ، از زني كه عفت و پاكدامني نداشت. وقتي موقع رحلت او شد ، گفت : (تمام اموال من را فقط يكي از فرزندانم ارث مي برد). بعد از فوت پدر، مابين سه فرزند نزاع درگرفت ، به اين ادعا كه : (تمام اموال ، مال من است ) و هر فرزندي مي گفت  ‌كه : ( شخصي كه تمام اموال براي او مي باشد ، من هستم .). دعوا را به نزد قاضي بردند . قاضي گفت ، شما بايد به نزد سه برادري كه به عقل معروفند ، برويد تا حكم كارتان معلوم گردد. سه فرزند به نزد برادر كوچكتر ، از اين سه برادر عاقل بني اسرائيل آمدند . برادر كوچكتر گفت: ( شما بايد به نزد برادر بزرگتر من برويد) . فرزندان ميراث بر ، به نزد برادر بزرگتر رفتند . با كمال تعجب مشاهده كردند، برادر بزرگتر، جوانتر از برادر كوچكتر است . نزاع خود را مطرح كردند. اين برادربزرگتر هم گفت :( شما بايد به نزد برادر بزرگترمن برويد ).

 

فرزندان درگذشته ، به نزد بزرگترين و آخرين برادر رفتند . اما اين بار تعجبشان بيشتر شد، با كمال شگفتي مشاهده كردند ، بزرگترين برادر از دو برادر كوچكتر جوانتر است . شروع كردند به صحبت : ( ما براي حل دعوا پيش شما آمديم ، اما آنقدر متعجب هستيم كه د رابتدا ،‌شگفتي ما را برطرف كنيد. چگونه است كه شما برادر ها ، هرچه بزرگتر مي شويد ، از جهت ظاهري جوانتر مي باشيد؟ بزرگترين برادر جواب داد : برادر اول من كه از همه كوچكتر است ، همسري دارد بد، كه با رفتار خود او را پير كرده است ، برادر وسطي ، همسري دارد كه گاهي او را آزرده مي سازد ، و گاهي خوشحال مي نمايد، به همين سبب ميانه حال مانده است و من كه ازهمه بزرگترم ، همسري دارم كه هميشه مرا خوشحال مي نمايد، بهمين خاطر از همه جوانترمانده ام).

نويسنده در حاشيه عرض مي نمايد ، مي بينيد كه زندگي خانوادگي خوب و مسالمت بخش ، چقدر در تازگي و طراوت انسان مؤثر مي باشد.

سه فرزند درگذشته كه بدنبال ميراث پدر بودند ، گفتند ، حال تعيين كن كه مال پدر ، متعلق به كداميك از ماست؟ مرد عاقل بني اسرائيل گفت من اينكار را مي كنم ، اما بشرط اينكه در ابتدا ، هر سه شما برويد ، قبر پدر را بشكافيد ، استخوانهاي او را آتش بزنيد تا من بگويم . دو تا از برادرها بيل و كلنگ را برداشتند كه بروند ، قبر پدر را ويران كنند ، و استخوانهاي او را بسوزانند ،‌و يك پسر گفت : نه قاضي من از حق خود گذشتم ، اينكار را نمي كنم ، مال را به برادرهايم بدهيد.

مرد عاقل بني اسرائيل حكم نمود كه مال پدر همه متعلق به شماست . يعني شما فرزند حقيقي پدرت هستي و آن دو فرزند كه از آن زن بي عفت بوده اند ، در واقع فرزندان پدر تو نيستند . تو كه پسر حقيقي پدر هستي . رافت و دلسوزي بحال پدر كردي و از مال بخاطر اينكه بر پدرت جفايي نكني ، گذشتي.

در اين قصه سودمند ، علم مرد عاقل بني اسرائيل را مي بينيم ، كه با دانش اينكه (فرزند بر پدرش ، امور همراه با بيرحمي را نمي پسندد)، افراد شاكي را امتحان نمود و از ميان آنها ، فرزند واقعي را پيدا كرد .

در شاخه ديگر ، رافت و دلسوزي فرزند را نسبت به پدر مي بينيم ، كه اين رافت و دلسوزي ، چه نعمت بزرگي است . اگر در دل فرزندي باشد سبب ترقيات روز افزون او خواهد شد، وقتي كه پدر و مادر از او راضي باشند و در حقش دعاي خير نمايند.

علم، رافه ، نيكي به پدر و مادر از اجزاي عقل مي باشند كه راه صحيح زيستن را به انسان آموزش مي دهند ، ناداني ،‌سنگدلي ، و عدم نيكي به پدر و مادر از لشكريان جهل مي باشند.كه سبب نزول انسان در مدتزندگي اش مي گردند. اميدوارم كه پرودگار متعال ما را به صفات نيكوي عقلاني ، زيور دهد.




با تشکر


 

 


 

  جستجو
جستجو پاسخ به سوالات آرشيو اين بار تماس با ما صفحه اصلی

All Rights Reserved Zendegi.Info© 2001-2002